سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بدون شک علم و فکر، بسیارى از کارها را آسانتر کرده و بسیارى از راهها را نزدیکتر نموده و بسیارى از گرهها را در زمینه هاى گوناگون گشوده است و گاهى راه صدساله به وسیله علم و دانش یکشبه طى مى شود.

براى پیشرفت و زمینه سازى براى حکومت ایده آل جهانى اسلام به رهبرى امام مهدى(عج) یکى از راههاى محکم، تحصیل علم و دانش و کاراندازى آن است، در صورتى که این دو بر اساس شناخت و اولویّتها و کارهاى مثبت و عادلانه به کار رود.

در این مورد اسلام اکیداً سفارش فرموده، در اینجا به دو گفتار ذیل از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) توجّه کنید:

پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:

«لِکُلِّ شَیْئ دِعامَةٌ وَ دِعامَةُ هذَا الدِّینُ اَلْفِقْهُ وَالْفَقِیهُ الْواحِدُ اَشَدٌّ عَلَى الشَّیْطانِ مِنْ اَلْفِ عابِد»

هر چیزى، اساس و پایه دارد، پایه این دین (اسلام) فهم وشناخت است، و موضع گیرى یک مسلمان فهیم و داراى شناخت در برابر شیطان و هرگونه فساد، محکمتر و بیشتر از هزاران مسلمان بدون شناخت است.(1)

امام على(علیه السلام) در عبارتى فرمود:

«قوام و دوام دین و دنیا به چهار چیز بستگى دارد: نخست ... به دانشمندى که دانش خود را به کار اندازد.»(2)

بنابراین باید همه مسلمانان در تحصیل علوم مختلف و عینیّت بخشیدن آن علوم در جامعه تلاش کنند و بدین وسیله زمینه فکرى و علمى را در همه ابعاد براى حکومت جهانى حضرت مهدى(عج) فراهم سازند.

 

1-نهج الفصاحه، حدیث 90.
2-نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 364



هدیه من به همه ی مادران به خصوص مامان و مامان بزرگ خودم:

آسمان
را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم

نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم

خاک
را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی
شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم

این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه ی رفعت را
همه ی عزت را
همه ی شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم

آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم

روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم

صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظه ی حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خنده ی اوچشمه ی آن
من ازان محرومم
خنده ی من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خنده ی او
خنده ی او روح است
خنده ی او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم

کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم

درپی عشق شدم
تا درآئینه ی او چهره ی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه ی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمه ی زیبایی
بلکه او درهمه ی عالم خوبی, همه ی رعنایی

همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود



همان گونه که در مَثَلها آمده «سرانجام، حقیقت جاى خود را باز مى کند» تکیه بر حقائق نورانى واستوار و منطقى قرآن و اسلام، این مکتب زنده و غنى و حیاتبخش و سازنده یکى از عوامل مهم پیروزى است.

در صدر اسلام، درستى و واقعیتِ هماهنگى دستورات اسلام با عقل و وجدان و انسانیت و پیکار اسلام با هرگونه آلودگى و فقر و بدبختى و بى عدالتى خودبخود یک جاذبه قوى داشت که انسانها را به سوى خود مى کشانید، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) از این راه پیروزى هاى چشمگیرى به دست آورد، تا آنجا که گاهى مى شد سرسخت ترین دشمنان اسلام مانند ولید بن مُغیره وقتى چند آیه از آیات قرآن را که حکایت از قوانین اسلام مى کند شنید دیوانهوار به مجلسى که از طرف دودمانش تشکیل شده بود آمد و گفت:

به خدا سوگند از محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) سخنى شنیدم که نه شباهت به گفتار انسانها دارد، نه جن ها;

«وَ اِنَّ لَهُ حَلاوَةٌ وَ اِنَّ عَلَیْهِ لِطَلاوَةٌ وَ اِنَّ اَعْلاهُ لَمُثْمَرٌ وَ اِنَّ اَسْفَلَهُ لَمُغْدَقٌ وَ اِنَّهُ یَعْلُوا وَلا یُعْلى عَلَیْهِ»

گفتار او شیرینى خاصى دارد و زیبائى مخصوصى، بالاى آن (همه شاخه هاى درختان برومندش) پر ثمر و پایین آن (مانند ریشه هاى درخت کهن) پرمایه است، گفتارى است که بر هرچیز پیروز مى شود و چیزى بر آن پیروز نخواهد شد.»(1)

امروز نیز تکیه برچنین مکتب پر مایه و استوار و مقایسه علمى و منطقى آن بر سایر مکتبها، از نظر معنوى بزرگترین عامل حرکت و زمینه سازى براى یک حکومت عدل جهانى است، و به تنهائى کافى است که نیازهاى مادى و معنوى انسانها را بر آورد و آنها را در همه ابعاد مثبت انسانى به پیش ببرد.

براستى اگر در انقلاب فرهنگى در دانشگاهها، قرآن به صحنه آید و حقائق نورانى آن به مردم برسد و پیاده گردد، ریشه دارترین زمینه براى آینده سازى و حکومت جهانى مهدى(عج) پدیدار خواهد شد.


1-نورالثقلین، ج 3، ص 78.






در اسلام به «ولایت» اهمیت فراوان داده شده است به گونه اى که اگر آن نباشد هیچ چیز نیست، بلکه باید برنامه هاى اسلام تحت نظارت ولایت باشد، و به عبارت دیگر چرخ انقلاب توسط او بگردش در مى آید، او نشان راه و پیشوا و جلودار امت است، و همه گروههاى اسلام را در یک خط به پیش مى برد.

ولایت یعنى حکومت و سرپرستى دین و دنیاى مردم، که بسیار مقام پر مسئولیّت بزرگى است و تنها افراد شایسته و کامل مى توانند عهده دار آن گردند.

همانگونه که در صدر اسلام رهنمودهاى رهبر شایسته نقش اساسى در پیشبرد داشت، امروز نیز در راه انتظار حضرت مهدى(عج) و زمینه سازى براى حکومت جهانى آن حضرت حتماً باید این خط حفظ گردد، تا مسلمانان در نظم و انسجام خاص تحت رهنمودهاى رهبر شایسته که امروز از آن به ولایت فقیه تعبیر مى شود راه زمینه سازى صحیح را دریابند و با پشتگرمى معنوى خاصى آن را دنبال کنند. و به عبارت روشنتر، نائب و معاون به حق حضرت مهدى(عج) مسلّماً به راه مهدى(عج) نزدیکتر و آگاهتر است، و رهنمودها و سرپرستى او مى تواند نزدیکترین و حساب شده ترین شیوه براى رسیدن به حکومت مولى امام زمان(علیه السلام) باشد، با توجه به اینکه انجام دو وظیفه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر انسان را از بى تفاوتى بیرون مى آورد، و وادار مى کند که حضور فعّال در صحنه داشته باشد.

به امید آنکه با به کار بستن این عوامل که در رأس عوامل دیگر است بتوانیم همچون مسلمانان صدر اسلام به پیش رویم و جهان را به استقبال حکومت جهانى حضرت مهدى(عج) سوق دهیم که خود در مسیر انقلاب، و تداوم انقلاب است که نهایت آن آینده درخشان و اهتزاز پرچم «لا اله الاّ اللّه» در کلّ جهان خواهد شد، و همین امید به آینده روشن ـ نه مبهم و تاریک ـ خود همان عامل درونى و انتظار است که باید به صورت علم و عمل درآید و به نتیجه عینى برسد.

باید توجّه داشت که خود امام قائم(عج) نیز در انتظار است که شرایط فراهم شود و خداوند متعال، اذن خروجش را صادر فرماید و جهان را از ظلم و فساد رهائى بخشد و بقدرى در این مورد بى تاب است که حتى وقت خروج وارد مسجد الحرام مى شود و بین مقام ابراهیم(علیه السلام)و کعبه دو رکعت نماز مى خواند و پشت به حجر الاسود زده، سپس دستهایش را به سوى آسمان بلند کرده و آنچنان گریه و تضرّع مى کند که به زمین مى افتد و این است فرموده خدا در قرآن:

«اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الاْرْضِ»

آیا خداى شما کسى است که دعاى مضطر را اجابت مى کند و گرفتاریها را برطرف مى سازد و شما را خلفاى زمین قرار مى دهد؟» (یا معبودهاى باطل) » 1

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«سوگند به خدا «مضطّر» همان قائم (عج) است. 2

آرى امام قائم (عج) این چنین بى تابانه در انتظار اصلاح و انقلاب جهانى است، تا جهان را از لوث آلودگیها و جنایات و ستمگریها نجات بخشد.

 

1-اثباة الهداة، ج 7، ص 126 (سوره نمل، آیه 62).
2-تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 94، ذیل آیه 62 نمل.


تا وقتى اسلام و حکمت غریب هستند و ناشناخته مانده اند، و جامعه به آن ها پشت کرده، اسلام و دین را از صحنه حیات جمعى به زوایاى زندگى فردى رانده اند و به جاى آن عقلانیت جمعى را نشانده اند، و حیات دنیوى را برگزیده اند، دین و امام غریب خواهند ماند. وقتى به جاى حکمت، علم را نشانده اند، و به جاى دین محورى، عقلانیت و انسان مدارى را یدک مى کشند، اسلام و حکمت و صاحب اسلام و حکمت، غریب خواهند بود و ناشناخته خواهند ماند.

«فهو مغترب اذا اغترب الاسلام».

«او غریب است هنگامى که اسلام غریب شود».

و این همان کلام حضرت رسول(صلى الله علیه وآله وسلم) است که فرمود:

«بدأ الاسلام غریباً و سیعود غریباً و طوبى للغربا»(1)

«اسلام با تنهایى و غربت شروع شد و به زودى غریب مى گردد. پس خوشا به حال غریبان».

اسلام ـ در عصر جاهلیت ـ با غربت آغاز شد، سپس به تدریج نور حکمت دین، دیوارهاى مخوف ظلمت را کنار زد، و دین فراگیر شد. امّا پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)خبر مى دهد که آن غربت دوباره باز خواهد گشت وآن جاهلیت سایه خواهد گسترد و دیدیم که نقشه هاى شوم بنیان گذاران سقیفه چگونه غربت دین و صاحب آن را در طول زمان به ارث آورد و چگونه ظلمت فراگیر شد. خوشا به حال آنان که ظلمت بر آن ها غالب نیامده، از دقیانوس دهر به کهف ولایت پناه آورده اند و غریبانه دین خود را حفظ کرده اند.

از حضرت سؤال مى شود: غریبان چه کسانى هستند؟

حضرت مى فرماید:

«الذین یحیون ما امات الناس من سنّتی» (2)

«آن ها کسانى هستند که آن چه را مردم از حکمت و سنت من میرانده اند، زنده مى گردانند».

1-بحار الانوار: 25/136، ح 6 و اکمال الدین: 201.

2-حلیة الابرار: 2/695، طبع قم، تألیف: سید هاشم بحرانى.

 


درد های علی بیش از ظرف درک و فهم ماست.داغ غربت علی کوه ها را از هم متلاشی می کند.اما فراق فاطمه تنها علی را داغدار نکرد بلکه چشم فضیلت ها در داغ آن محبوبه پیامبر خون گریست و دیدگان ارزش ها همواره گریان آن مظلومه تاریخ ماند.

امروز اگر آسمان دل ما هم ابریست،اگر هوای چشمان ما هم به رنج فاطمه و غربت علی بارانیست،این تداوم همان گریستن های حسن و حسین و زینب و کلثوم است.آنان سر در آغوش و شانه پدر نهادند و گریه کردند و امروز ما در فاطمیه ای به وسعت ایران سر بر شانه مظلومیت شیعه می گذاریم و آرام آرام گریه می کنیم. و به عشق زهرا دل خوشیم و از شهادتش دل خون.

هنوز هم سوال های ما بی پاسخ مانده است.
مگر فاطمه تنها یادگار حضرت رسالت نبود؟مگر سینه اش بوسه گاه محمد نبود؟مگر پیامبر هر روز هنگام عبور از برابر خانه فاطمه به اهل آن خانه سلام نمی داد؟مگر مودت ذی القربی و توصیه قرآن و اجر رسالت رسول(ص) نبود؟مگر خدا خشم و رضای فاطمه را خشم و رضای خویش قرار نداد؟

پس چرا آن همه گریه و اشک؟ پس چرا آن همه بی حرمتی به حریم فاطمه؟چرا آن همه جفا بر آل مصطفی؟شهر اگر شهر تو نیست پس حمله به آن خانه چرا؟
مرگ جانسوز چرا، دفن غریبانه چرا؟

خدایا خدایا یادگار فاطمه(س) را بر ما برسان تا عقده ای که به طول تاریخ مظلومیت شیعه بر صفحه دل عاشقان فاطمه(س) داغی دردناک حک کرده ، التیام بخشد.
 


حکایات
جمعه 89/2/24 | مجنون


حکایات بیان شده توسط آیت الله العضمی بهجت قدس سره

ارزش نماز اول وقت

آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »

توجه حضرت زهرا علیها السلام به فرزندان خود

همچنین آقای قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند یکی از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود در آورد، از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن برای آقا را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمی کنی؟ وی در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن برای این آقا را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.
تا اینکه حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار، لازم نیست که دستکاری کنی.
در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر کرد. وی همواره به این صورت غذا می پخت و حتی روزی مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام.
تعجب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها می دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت. »

تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)

حجة السلام قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
« آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند. » آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین )
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. »

 


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

تمامی حقوق مادی و معنوی " طلوع مهر " برای " مجنون " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم